مجال

مجال

در وانفسای لایک (Like) و سین (Seen) شبکه‌های اجتماعی امروز، مجالی لازم بود برای نوشتن آرام و پایدار. نوشتنی که هم در زمان بماند و هم خواننده و نویسنده را درگیر اعداد بازدید و پسند نکند.

آخرین نظرات
  • ۱ بهمن ۹۸، ۱۶:۱۵ - مجید اسطیری
    هو حق

۳ مطلب با موضوع «دانشگاه» ثبت شده است

حدیث نفس است؟ اشکال ندارد. می‌نویسم که برایم بماند. می‌نویسم که چند وقت بعد به خاطر این یک سال علافی و ول‌گردی –که تا حال شش ماهش گذشته- خودم را سرزنش نکنم. احوال خودم در این چند سال را می‌نویسم تا بماند برای دیگران. شاید کسی خواست این راه را نرود. شاید کسی چیزی فهمید از این چند خط که نگذاشت او هم به سرگشتگی من دچار شود. می‌نویسم که بماند.

۰ ۱۶ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۱۳
علی

مهرداد اوستا، پالیزبان. شلوارهای وصله‌دار از رسول پرویزی. سیر بی سلوک، بهاالدین خرمشاهی.

این عبارات برای یک کنکوری موفق که من باشم، تمام آن توشه‌ای بود که از درس «آشنایی با نوشته‌های ادبی» کتاب زبان فارسی سوم دبیرستان برگرفته می‌شد تا در مسیر سراب کنکور شاید در جایی و در یک گزینه‌ی انحرافی از سوالی چهارگزینه‌ای به‌درد بخورد. این چند کلمه را با ماژیک خط کشیده بودم و چند کلمه‌ی دیگر مثل این‌ها که در مرورهای صدباره‌ی آزمون‌های دوره‌ای بتوانم در چند ثانیه تمام درس را مرور کنم. بقیه‌ی این درس چیز دندان‌گیری برای طراحان سوال کنکور نمی‌شد و طبیعتا به کار من هم نمی‌آمد.

۱ ۰۸ دی ۹۸ ، ۱۸:۲۳
علی

یکی دو سالی از دانشگاه گذشت تا به خودم بیایم. یکی دو سالی که مثل اکثر دانشجوها با شیفتگی نسبت به دانشگاه و بقیه مظاهر تمدن جدید طی شد. این‌که با علم دنیا را تکان می‌دهیم. این‌که کسب و کار موفق خودمان را راه می‌اندازیم و پول پارو می‌کنیم. این‌که در دانشگاه شبکه‌ای از همکاران آینده را تشکیل بدهیم و... . خلاصه یکی دو سالی گذشت تا از این "خود"ها بیرون را ببینم.

۱ ۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۵:۴۴
علی