مجال

مجال

در وانفسای لایک (Like) و سین (Seen) شبکه‌های اجتماعی امروز، مجالی لازم بود برای نوشتن آرام و پایدار. نوشتنی که هم در زمان بماند و هم خواننده و نویسنده را درگیر اعداد بازدید و پسند نکند.

آخرین نظرات
  • ۱ بهمن ۹۸، ۱۶:۱۵ - مجید اسطیری
    هو حق

یکی از موارد جالب توجه در شبکه‌های اجتماعی، تاثیر متقابل این فضاهاست بر کاربران فعال در آن‌ها. ما به عنوان فردی که در شبانه‌روز زمانی را صرف حضور مجازی در شبکه‌های مختلف می‌کنیم از آن‌ها اثر می‌پذیریم. این اثر معمولا به صورت ناخودآگاه است و تقریبا همه‌گیر. یعنی کم پیش می‌آید که انسان به تغییرات رفتاری خودش که نشات گرفته از حضور مجازی‌اش است پی ببرد. و کمتر پیش می‌آید که افراد بتوانند خودشان را از این اثرات دور نگه‌دارند.

برای مثال تفاوت دو فضای مجازی وبلاگ و اینستاگرام را ببینیم. عمدا از لفظ "فضای مجازی" استفاده می‌کنم چون شاید اطلاق "شبکه‌ی اجتماعی" به وبلاگ صحیح نباشد. یک فرد برای این‌که در فضای وبلاگ بتواند مخاطب داشته باشد باید چه ویژگی‌های را کسب کند؟ (بگذریم که خیلی‌ها اصلا در این فضا به جذب مخاطب به عنوان یک هدف دست چندم نگاه می‌کنند و بیشتر جایی برای نوشتن می‌خواهند.) طبیعتا باید بتواند قلمش را جذاب کند، احساساتش را تقویت کند، به دنبال نکات ریز فکری باشد و... . حالا با وجود این صفات برای وبلاگ‌نویسی بهتر، مثلا به سمت مطالعه‌ی کتاب سوق داده می‌شود. که هم نوشتن را برایش راحت می‌کند، هم در بیان احساساتش دستش را بازتر می‌کند و هم محتوای فکری برایش جور می‌کند. این می‌شود اثر ناخودآگاه وبلاگ‌نویسی در انسان. البته از آن‌طرف هم داریم که افراد به دلیل انس با مطالعه، احساس کرده‌اند حس جوشیدن فکری از درون دارند و به دنبال فضایی برای نوشتن بوده‌اند.

همین می‌شود که یک قشر خاص بیشتر در فضای وبلاگ دیده می‌شوند. قشری که فکر دارد و می‌تواند با قلم و محتوایش بقیه را وفادار به متن‌هایش نگه دارد. این‌ها در این فضا به نوعی الگوی دیگران می‌شوند. البته در چند سال اخیر که فضای وبلاگ رونق کمتری داشته این‌ها تنها افراد ماندگار در این فضا هم هستند. یکی دیگر از نکات قابل توجه علایق وبلاگ‌نویسان است. برای مثال در بیشتر وبلاگ‌های مطرح به طور ضمنی یا آشکار بخشی برای معرفی و نشر نظر در مورد کتاب وجود دارد. همچنین هنوز افراد پایبند به نشریات و مطبوعات کاغذی را می‌توان در اینجا دید.

حالا برگردیم به اینستاگرام. چه ویژگی‌هایی برای مطرح شدن در این فضا لازم است؟ از مثال‌های مستهجن و مضحک آن که بگذریم به طور معمول شما در فضای اینستاگرام به سمت یک‌سری رفتار خاص سوق داده می‌شوید. پست عکس‌های مسافرت قبلی‌تان، پست کافی‌شاپی که با دوستانتان رفته‌اید، پست تصویر جالبی که امروز در خیابان دیده‌اید و... . این پست‌ها معمولا با استقبال خوبی مواجه می‌شوند. در نتیجه ذهن هر فرد به این سمت متمایل می‌شود که در زندگی عادی خودش به دنبال تصاویر و صحنه‌های ناب باشد. تا جایی که بعضی افراد در مهمانی‌ها و دورهمی‌ها بیشتر از هرچیز دیگری به گرفتن یک عکس کاربرپسند فکر می‌کنند، در مسافرت‌ها به دنبال زاویه‌ی خوب برای شکار تصویر هستند، در کلاس درس سوژه‌های جذاب را پیدا می‌کنند و... .

رفتارهای بالا هم مثل همان رفتارهای وبلاگ‌نویسان کاملا ناخواسته و ناخودآگاه از انسان سر می‌زند. بسته به اینکه چه مقدار در این فضاها باشیم، آن‌ها ما را می‌سازند و به زندگی‌مان رنگ خاصی می‌دهند. در اینستاگرام انسان‌ها به یک خودنمایی بزرگ دعوت می‌شوند. پدیده‌ی عکس سلفی که چند سالی است رونق گرفته و در آن نه با ثبت لحظه و نه با ثبت مکان که با ثبت "خودمان" در مکان و زمان روبرو می‌شویم بخشی از اقبالش را مدیون فضاهایی مثل اینستاگرام است. و البته بنده نمی‌خواهم انسان‌های دچار به این رنگ از زندگی را گناه‌کار معرفی کنم! خود من هم مثل اکثر جوانان امروزی در اغلب شبکه‌های اجتماعی عضو هستم. قصدم توجه به نتیجه طولانی‌مدت حضور در این شبکه‌هاست.

بگذارید یک مثال نزدیک از صحبت‌های بالا بیاورم. چند روز گذشته با جمعی از دوستان صمیمی برای گذران شب برای اولین بار و آخرین بار به پارک ملت تهران رفتم. (این‌که چرا آخرین بار بود هم دلیلی دارد که بگذریم). هوای تهران هم در آن شب به حدی سرد بود که ما چاره‌ای جز پیاده‌روی سریع (خیلی سریع!) برای گرم نگه‌داشتن خودمان نداشتیم. البته اختلاف دمای انقلاب و حوالی پارک ملت در پوشش کم ما بی‌تاثیر نبود. در آن هوای استخوان‌سوز بالاشهر که به طبیعت ما وسط‌شهری‌ها (؟) نمی‌خورد متوجه یک صف دراز در جلوی یکی از مغازه‌های کنار پارک شدیم. خب طبق عادت ما هم اول در صف قرار گرفتیم و بعد یکی را فرستادیم برود ببیند آن جلو چه خبر است :). واقعا شگفت‌آور و دیوانه‌کننده بود. صف دراز مردم برای خریدن "بستنی نیم‌متری" تشکیل شده بود. در هوای نزدیک به صفر کلوین، این بستنی چه خاصیتی می‌توانست داشته باشد؟ در حالی که از صف خارج شدیم و در نزدیک‌ترین مغازه بدون صف چند کلوچه‌ی گرم فومن گرفتیم مغزمان دچار خارش شده بود از وضعیت این صف و آن مردم. خلاصه که کمی بعد فهمیدیم بعد از صف بستنی یک مراسم رسمی برای گرفتن عکس سلفی با آن برگزار می‌شود. البته بعد هم سریعا سوار ماشین می‌شدند و بخاری ماشین را خرج بستنی می‌کردند. (همین‌جا بگویم که اگر قصد دارید در این هوا با بستنی نیم‌متری عکس بگیرید مثل ما بی‌چیزان با بی‌آرتی به آنجا نروید. چون هم نمی‌شود سریع سوار اتوبوس شد و اگر هم از این خوان بگذرید عمرا بتوانید در شلوغی اتوبوس آن بستنی را بخورید.)

پی‌نوشت: توجه به این نکته هم بد نیست که بستنی نیم‌متری خوراک متن وبلاگ را هم تامین کرد...

نظرات (۱)

۰۹ آبان ۹۸ ، ۲۳:۰۴ محمد نخعی کوشه

عالی 

دقیقا همین طوره

من کسانی رو می شناسم که حداقل!! هفته‌ای یکبار از دنبال‌کنندگان‌شون می خوان ازشون هر سوالی دوست دارند بپرسند؟! هر سوالی حتی از زندگی شخصی! بعد سوال و‌جواب منتشر می‌‌شه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی