عادت اشتراک مطالعه
شبکههای اجتماعی مجازی چه تأثیری روی عادات مطالعاتی ما دارد؟
در این چند خط نمیخواهم بحثهای تکراری تقابل شبکههای اجتماعی مجازی با مطالعه را دوباره بگویم و از کم شدن عادت مطالعه در اثر انس با فضای مجازی بنویسم. همچنین کاری هم به بحث اثر اسکرولهای متناوب در کانالها و صفحهها روی ساختار ذهن ندارم که چطور ذهن ما در اثر این کار به نوشتههای کوتاه و متنوع عادت کرده و حوصلهی متون طولانی و متمرکز را ندارد. میخواهم در مورد یک عادت مرسوم در کتابخوانهایی بگویم که در این وانفسای مطالعه هنوز هم خودشان کتاب را دوست دارند و هم این احساسشان را با بقیه به اشتراک میگذارند. میخواهم برداشت شخصیام را در مورد عادت «اشتراک مطالعه» بگویم.
شاید یکی از عادات مرسوم کتابخوانها همین عادت اشتراک مطالعهشان باشد. ما دوست داریم دیگران را در حسی که در مطالعهی یک کتاب داشتهایم شریک کنیم. دقیقاً به همان دلیلی که دوست داریم دیگران را از سفرها و سفرهها و دورهمیهایمان مطلع کنیم. کتابخوانها هم بیشتر از دیگران حس مطالعه دارند و ترجیح میدهند این حس را –که این روزها خاص شده است و هرکسی آن را نمیفهمد- به اشتراک بگذارند. در حین مطالعهی یک صفحه به چند جملهی ادبی زیبا و یا یک مفهوم عمیق رسیدهایم و گوشی را برمیداریم و عکس میگیریم و تمام. چند دقیقه هم فکر میکنیم که چه چیزی زیر پست یا استوریمان (داستانمان) بنویسیم. دوباره صفحهای دیگر و متنی جذاب و تکرار همین روند. همینطور در طول مطالعه به این فکر میکنیم که برای بررسی کتاب در گودریدز چه چیزی بنویسیم و چند ستاره به کتاب بدهیم. بهخودیخود این کار هم جذاب است و هم میتواند برای دیگران مفید باشد تا کتابهای خوب یا مفاهیم خوب را بشناسند.
داستان از آنجایی شروع میشود که این روند کمکم به شکل معکوسش به کار بیافتد. یعنی در حین مطالعه بهجای عمیق شدن در احساسات و مفاهیم کتاب، به دنبال بخشهای جذاب آن باشیم برای اشتراک. همان بلایی که در سفرها و طبیعتگردیها و تاریخپیماییها و دورهمیها بر سر بعضی اطرافیانمان آمده است. آنها در هر مسیر پیادهروی و در هر مکان تاریخی و طبیعی، بهجای لذت بردن از همان فضا و زمان، مدام مثل لنز (عدسی) دوربین عکاسی به دنبال یک قاب خوب و جذاب میگردند تا برای اشتراکگذاری در صفحهشان شکارش کنند. خودشان فارغ از حس و حال صحنه مثل یک عکاس خبری در گیرودار عکسشان هستند و تجربهای که کسب نمیکنند را به اشتراک میگذارند. همین حالت برای کتابخوانی که مدام در طی صفحات به دنبال جملات و مفاهیم جذاب است پیش میآید. او خودش را فدای اشتراک حسی میکند که تجربهاش نکرده است.
اوج این روند معکوس آنجایی است که اساساً مطالعه یا گردش نه برای اصل مطالعه و گردش که برای اشتراکشان با دیگران اتفاق میافتد. یعنی حالت افراطیای که در آن اختیارمان را از دست داده باشیم و تمام فکر و ذهنمان به اشتراک پست اینستاگرام یا بررسی کتابمان در گودریدز مشغول بشود. در این حالت ممکن است انتخاب کتابمان هم تحت تأثیر مقدار ظرفیت آن کتاب برای اشتراکگذاری قرار بگیرد. یعنی کتابهایی با جملات ناب و مفاهیمی که بتوان در قاب یک عکس یا یک پاراگراف منعکسشان کرد را بیشتر مطالعه کنیم. شبیه افرادی که مقصد سفر یا گردششان را تحت تاثیر مقدار جذابیت آنجا برای عکاسی و اشتراک انتخاب میکنند. این حالت جدای از آنکه خیلی از کتابهای عمیق را از لیست مطالعهمان خارج میکند، مهمتر از این، عمق احساس یا فهممان در مطالعه را هم از ما میگیرد و ما را بردهی پستها و بررسیهایمان میکند. این البته خاصیت ذاتی هر محصول تکنولوژیک است که اگر در استفاده از آن، نسبتمان با آن محصول را مشخص نکنیم بهمرورزمان آن محصول تکلیف ما را مشخص میکند و ما را به دنبال خودش میکشاند. باید مثل یک ارباب با این محصولات برخورد کنیم تا از مزایای آنها بیشتر از معایبشان چیزی نصیبمان شود.
پینوشت: هرچند نوشتن به سبک رسمی و منطبق با معیارهای زبان فارسی آن لحن خودمانی و صمیمی را ندارد؛ اما من ترجیح میدهم در این وضعیت تغییرات سریع زبان نگارشی (ناشی از همین شبکههای اجتماعی) برای جلوگیری از این روند –تا جایی که از دستم برمیآید- ثقل بیان را در عوض ناقص نویسی فعلها و سرهمنویسی کلمات و... بپذیرم. شما هم اگر از دستتان برمیآید لطفاً کاری کنید...