کاش چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم...
کاش چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم. تولدم همزمان میشد با اوایل پادشاهی محمدرضا پهلوی. چند سالی از کودتای سال 32 گذشته بود و احتمالا در صحبت بزرگترهایم از آن میشنیدم. فضای سیاسی عاشورای 42 را از نزدیک حس میکردم. شروع همهگیری مبارزات سیاسی گروههای مختلف را میدیدم.
اگر چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم، کودکی و نوجوانیام را در خانهای میگذراندم که در زیرزمینش اعلامیههای امام چاپ و نگهداری میشد. نوارهای صوت امام را در باغچهی حیاطمان مخفی میکردیم. بحثهای جدی معرفتی و سیاسی و دینی را که از اطرافیانم میشنیدم مجبور میشدم کتاب بخوانم. از کتابفروشیهای خاص یا از دوستان بزرگترم به سختی یک کتاب از دکتر شریعتی پیدا میکردم و میخواندم.
اگر چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم، دوران دانشگاهم همزمان میشد با اوج مبارزات و بگیروببندها. احتمالا عصرها در جلوی دانشگاه تهران جمع میشدیم و با چپها بحث میکردیم. کارهای ضدفرهنگی فرح را از نزدیک میدیدم. وضعیت سینما و تلویزیون آن دوران را میدیدم. هر روز منتظر اعلامیههای جدید بودم و سررشتهی پخش آنها بین دانشجویان معتمد میشدم. اگر چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم سیزده آبان سال 57 را در دانشگاه میدیدم و میتوانستم خاطرهاش را برای نوههایم تعریف کنم.
انقلاب که میشد من جوانی بودم که طعم مبارزه را چشیده بودم. زندگی در حکومت شاهنشاهی را دیده بودم. اینها برایم تاریخ نبود دیگر. خود انقلاب را، دگرگونی مردم را، از نزدیک دیده بودم. جمعیت مردم را در روزهای قبل از بهمن 57 شاهد بودم و با امید، برای پیروزی آنچه که دقیقا نمیدانستم چیست، تلاش کرده بودم.
اگر چهل سال زودتر به دنیا میآمدم هم بلبشوی بعد از انقلاب را میدیدم و هم درگیریهای گروههای مختلف بر سر جهت حکومت را. آخرین اقدامات دولت موقت را در روزنامهها میخواندم و بعدش بنیصدر و دودستگیهای ساختهی او را میدیدم. تلاشهای مجاهدین خلق و آشوبهای مسلحانهشان را شاهد بودم. کمیتهی انقلاب را و آن چیزهایی که ازش شنیدهام را سر کوچهمان بهعینه میدیدم.
مهمتر از همه، اگر چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم میتوانستم جنگ هشت ساله، این پدیدهی عجیب را، از نزدیک حس کنم. گروه گروه رفتن جوانانمان به دفاع را میدیدم. احتمالا خودم هم در آن موقعها ماه به ماه عقب نمیآمدم و همهی سال اگر کسی سراغم را میگرفت میگفتند «برادر فلانی خط است.»
قبول قطعنامه را میشنیدم. با دیگران در مورد آن بحث میکردم. درگیری چپ و راست را در نشریات میخواندم و فروپاشی بلوک شرق را میدیدم. بعد از جنگ را میدیدم. تغییر حالات مردم را میدیدم. سازندگی را از نزدیک حس میکردم. اعتراضات مردمی آخر دوران سازندگی را میدیدم. انحلال جهاد را میدیدم. همهی اینها را نه در کتابها که از نزدیک و با چشمهای خودم میدیدم.
دیگر در درگیریهای فکری دهه هفتاد و توسعهی سیاسی دولت اصلاحات برای خودم پیر راه شده بودم. روزنامههای زنجیرهای سروش و دوستانش را در این ایام پیگیر بودم و خط فکری خاص حاکم بر فرهنگ مملکت را نقد میکردم.
خلاصه همهی آنچه الان در کتاب و مستند و فیلم میبینم و به سختی از ته هرکدام به دنبال واقعیت آن زمانها میگردم را فقط با چهل سال اختلاف در تولدم میتوانستم ببینم و حس کنم و اثر بگذارم و بعد برای کوچکترهایم تعریف کنم.
کاش چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم...
بسیار عالی!
شما در بچگی از فتنه ۷۸ می تونستید بشنوید و فتنه ۸۸ در ابتدای نوجوونی شما بود و انتخابات ۹۶، اتفاقات ۹۷ دانشگاه تهران، دیدار تاریخی آقا در ورزشگاه آزادی، فتنه ۴۸ ساعته ۹۸ و .... رو با جسم و جان تون درک کردید و باید اینها رو به نوه هاتون بگید. نوه هایی که برجام برایشان مثل ترکمنچای ماست، بعضی از مسئولین را با صفت منافق و خائن یاد می کنند، دولت غیر اسلامی ای ندیده اند، اسرائیل را جز در کتاب های تاریخ نمی توانند پیدا کنند و از همه مهمتر تمام وعده های پیروزی و موفقیت این انقلاب و جریان را به عینه دیده و حس کرده اند.