مجال

مجال

در وانفسای لایک (Like) و سین (Seen) شبکه‌های اجتماعی امروز، مجالی لازم بود برای نوشتن آرام و پایدار. نوشتنی که هم در زمان بماند و هم خواننده و نویسنده را درگیر اعداد بازدید و پسند نکند.

آخرین نظرات
  • ۱ بهمن ۹۸، ۱۶:۱۵ - مجید اسطیری
    هو حق

یکی دو سالی از دانشگاه گذشت تا به خودم بیایم. یکی دو سالی که مثل اکثر دانشجوها با شیفتگی نسبت به دانشگاه و بقیه مظاهر تمدن جدید طی شد. این‌که با علم دنیا را تکان می‌دهیم. این‌که کسب و کار موفق خودمان را راه می‌اندازیم و پول پارو می‌کنیم. این‌که در دانشگاه شبکه‌ای از همکاران آینده را تشکیل بدهیم و... . خلاصه یکی دو سالی گذشت تا از این "خود"ها بیرون را ببینم.

۱ ۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۵:۴۴
علی

حدود هفت سال پیش بود. روزهایی که نوجوانی ساده و بی‌دغدغه بودم. کتاب‌های "چرا، چطور و چگونه؟" را دوست داشتم و کتابخانه‌ی کوچکی برای خودم راه انداخته بودم. مشترک مجله‌ی دانستنیها بودم و هر جلدش را برای دو هفته‌ی خودم تقسیم می‌کردم و می‌خواندم. خوره‌ی تکنولوژی هم بودم و هرکدام از دوستانم را که قصد خرید گوشی داشت با راهنمایی‌هایم کلافه می‌کردم. دقیقا می‌دانستم فلان گوشی از فلان شرکت چه پردازنده‌ای دارد و صفحه‌اش چند اینچ است. با همان اینترنت کم رمقی که داشتم یک وبلاگ هم راه‌ انداخته بودم که در آن مطالبی در مورد فیزیک را کپی می‌کردم! کرمان شهر خوبی بود برای همه‌ی این کارها.

۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۱۶:۲۹
علی

در وانفسای لایک (Like) و سین (Seen) شبکه‌های اجتماعی امروز، مجالی لازم بود برای نوشتن آرام و پایدار. نوشتنی که هم در زمان بماند و هم خواننده و نویسنده را درگیر اعداد بازدید و پسند نکند. نوشتنی که در آن نگران طولانی شدن متن نباشیم. نوشتنی که خوانندگانی وفادار دارد و با چند روز نبودن بیخیالت نمی‌شوند. نوشتنی که قیدها را بردارد و در عین حال عمیق باشد، چه عمق احساس و تجربه و چه عمق اثر در خواننده، برخلاف آنچه در تلگرام و واتساپ و... داریم. نوشتنی که یاد چند سال پیش را در ذهنمان تازه کند. زمانی که وبلاگ‌ها و تولید محتوا در آن‌ها پررونق بود.

 

ببینیم این‌بار ما حریف این سیل محتوای سطحی و کم‌اثر می‌شویم یا ما را هم با خود می‌برد و اینجا را سوت‌وکور می‌کند.

۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۱۳:۲۲
علی